محمدرضا مهدویپور/ سالهاست که متولیان اجرایی کشور چه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و چه در وزارت امورخاجه نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که در عرصههای نوین روابط بین الملل و بالاخص در صحنه دیپلماسی عمومی ( Public Diplomacy ) از چه جایگاه ویژهای برخوردار بوده و ملزم به رعایت و یا اِعمال چه وظایف ایجابی و سلبی مهمی میباشند. موضوعی که سبب شده تا هم تصویر ارایه شده از جمهور اسلامی ایران در جهان با واقعیتهای کشور از فاصله چشمگیری بر خوردار باشد و هم عرصه فرهنگی کشور با حفرههای بسیاری مواجه شود. حفرههایی که ضمن فراهم آوردن اشراف گسترده بیگانگان و مواجهه مستقیم با سبک زندگی ایرانی و اسلامی، به افزایش ضریب نفوذ ایشان در جامعه هنری کشور و یا حتی جولان سرویسهای امنیتی ایشان در ظاهر مشارکتهای فرهنگی و هنری انجامیده است.
اگر چه سخن در باب چرایی ناکارآمدی کشور در بهرهگیری مناسب و فهم عرصههای نوین روابط بین الملل بسیار است؛ اما در این میان ساختار معیوب وزارت ارشاد و در کنار آن سیستم فرتوت و عقب افتاده وزارت خاجه را میتوان به عنوان دو عامل اصلی این چرایی معرفی نمود. عواملی که مصادیق عینی آن را میتوان در عملکرد رایزنیهای فرهنگی جمهوری اسلامی در سایر کشورها مورد مطالعه قرار داد و مشاهده نمود که چگونه این جایگاه مهم و تاثیرگذار در مدیریت دیپلماسی عمومی به صحنه بده بستانهای مدیران مبدل گردیده و فضای رانتی ویژهای از برای ادامه تحصیل و یا فرصت مطالعاتی همراه با حقوق و مزایای برخی آقایان مدیر را فراهم ساخته است.
پس ممکن است بسیاری بر این باور باشند که بیبرنامگی وزارت ارشاد و وزارت خاجه در مواجهه با فعالیت فرهنگی سفارتخانههای خارجی و همچنین جشنوارههای بینالمللی فرهنگی و هنری و ... عامل اصلی نفوذ و توالی تاثیرگذاری موجودیتهایی همچون جشنواره فیلم برلین یا همان برلیناله بر فرهنگ و صنعت سینمای کشور است. اما واقعیت آن است که این قدرت به واسطه بیعرضگی و در پرتو ساختار معیوب و سیستم فرتوت و عقب افتاده مجموعههای اجرایی کشور در صحنه دیپلماسی عمومی پدید آمده. بیعرضگی و بیسوادی دامنگیری که سبب میشود تا به عنوان نمونه؛ یک مُجرم به نام محمد رسولاُف بتواند به راحتی و بدون اخذ هر گونه مجوز قانونی، اقدام به تولید و ساخت اثری سینمایی با عنوان «شیطان وجود ندارد» در ایران نماید! اثری که پس از دیده شدن توسط هیات انتخاب هفتادمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم برلین در ایران، به صورتی چمدانی از کشور خارج شده و با نمایش در بخش مسابقه برلیناله موفق به کسب جایزه خرس طلایی این جشنواره بشود!
البته این بیعرضگی و بیسوادی برخی متولیان اجرایی کشور در وزارت ارشاد و وزارت خاجه سادهترین نوع نگرش است. حال آنکه میتوان از منظری دیگر به تصور عَمله و پیاده نظام بودن برخی از ایشان معتقد شد. بالاخص آن هنگام که مشاهده میشود فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد (There Is No Evil) از عنوان اثری چند تابعیتی برخوردار است که با سرمایهگذاری آلمان و جمهوری چک ساخته شده. فیلمی که تولید کننده آن به قوانین حاکم بر کشور ایران پایبند نیست و در عین حال توانسته چنین فیلم بدون مجوزی را نه در فضاهای سرپوشیده و یا آپارتمانی، بلکه در لوکیشنهای عمومی در ایران تولید نماید. اثری که از مضمونی آشکار در تقابل با شریعت مبین اسلام و ضد حدودالله برخوردار است و بیتعارف فیلمی است که حیثیت نظام جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرد. البته طنز دردناک ماجرا آنجا شکل میگیرد که با وجود تمام این موارد و پس از کسب جایزه خرس طلایی برلین توسط این اثر، برخی از شخصیتهای حقیقی و حقوقی در ایران برای کارگردان آن پیام تبریک صادر نموده و یا افرادی همچون رئیس وقت هیئت مدیره خانه سینما وی را به عنوان پرچمدار فرهنگ جمهوری اسلامی معرفی مینماید!
جالب است که بدانیم بیعرضگی و بیسوادی متولیان اجرایی کشور در وزارت ارشاد و وزارت خارجه امری ادامه دار است و همین امر سبب شده تا موجودیتهای مفلوکی همچون برلیناله از آنچنان وقاحتی برخوردار شوند که کارگردان «شیطان وجود ندارد» را به عنوان داور این رویداد در دوره کرونازده هفتاد و یکم معرفی نمایند. اقدامی جالب و کاملا سیمبلیک از برای تعدی و تعرض به حاکمیت و قوانین نظام جمهوری اسلامی که سبب میشود تا یک مجرم و یک خلافکار از چنان حاشیه امنی برخوردرا باشد که نه تنها از اعمال و رفتار خود پشیمان نشود، بلکه نسبت به اعمال مجرمانه خود جَریتر شده و به الگویی از برای جلب نظر غربیها و گذراندن مراحل موفقیت در جامعه پیرامونی خود معرفی شود.
اگر چه موجودیتی میکروسکوپی همچون جشنواره فیلم برلین یا همان برلیناله، در برابر عظمت ملت مسلمان ایران به چشم نمیآید و قابل محاسبه نمیباشد. اما این به معنی توجیه رفتار منفعلانه نهادهای حاکمیتی کشور در برار تحقیر رفتاری مستقیم و یا توهین و تحقیر کلامی مستقیم این گونه موجودیتها نمیباشد. بالاخص آنکه جایگاه این قبیل جشنوارهها کاملا تعریف شده بوده و در منظومه دیپلماسی فرهنگی غرب از مسئولیت حکومتی معین و وظیفه مشخصی برخوردار میباشند. پس این رفتاری مستقیم و مواجههای بسیار ساده و کاملا ابتدایی با اقتدار ملی است که موجودیتی هر چند کم اهمیت با عنوان برلیناله هم در کلام و هم در عمل و رفتار، حاکمیت جمهوری اسلامی را توهین و تحقیر میکند و در عین حال متولیان امر در وزارت ارشاد و وزارت خارجه نه تنها سکوت پیشه میکنند؛ بلکه شرایط را به نحوی محیا میسازند که ایشان بتوانند گام بعدی خود را محکمتر برداشته و در هتاکی خود وقیحتر شوند.
با کمی مطالعه میتوان به یقین رسید که فرهنگ و دیپلماسی فرهنگی در غرب موضوعی وِل شده و رها شده به حال خود نمیباشد و اساسا سیستم حاکم بر این چنین جوامعی اجازه نمیدهد تا متولیان فرهنگی ایشان نیز همچون برخی از مسئولان سینمایی حال حاضر کشور ما بتوانند از دیپلماسی فرهنگی چیزی شبیه یک دید و بازدید به سبک جشنواره جهانی فیلم فجر را برداشت نمایند! دیدو بازدیدی درون قبیلگی که حتی صدای بسیاری از اهالی صنوف سینمایی کشور را هم درآورد و به محفلی از برای ارتزاق مادی و معنوی عدهای مدیران و بده بستان عدهای دیگر از محل بودجه عمومی کشور مبدل گردد.
دیدو بازدیدی که همچون سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر منجر به مطرح شدن اثری همچون «قصیده گاو سفید» در فضای سینمایی کشور گردید. اثری که با وجود تمام ضعفهای ویژه خود از منظر فُرم سینمایی توانست نامزد دو سیمرغ مهم بهترین بازیگر نقش اول زن و همچنین سیمرغ بهترین فیلمنامه در این جشنواره شود و حالا حضور این فیلم را در بخش مسابقه اصلی هفتاد و یکمین جشنواره جهانی فیلم برلین امری موجه جلوه داده و جناب تهیه کننده اثر که اتفاقا رییس اتحادیه تهیهکنندگان سینمای ایران میباشد را سرخوش از غنیمت خرس طلا و نقره برای فراهم ساختن شرایط ساخت چنین قصیده معلوم الحالی نماید.
جالب آن است که یک روز پیش از ورود رسمی فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» به بخش رقابتی هفتاد و یکمین جشنواره جهانی فیلم برلین، شرکتی ظاهرا فرانسوی به نام «توتم فیلمز» به سراغ مالک این اثر رفته و موفق میشود تا امتیاز فروش آن را خریده و قرارداد پخش این فیلم را از اوایل مارس در بازار فیلم اروپا منعقد نماید و جالبتر آنکه پس از این خرید و فروش، وبسایت «توتم فیلمز» به انتشار متنی مبادرت میورزد که در آن صراحتا «قصیده گاو سفید» به عنوان داستان مبارزه یک زن برای عدالت، شناخت و استقلال یادکرده و نوشته فیلم با کارگردانی متفکرانه از موتیفهای بصری استفاده کرده و نور را فراتر از تاریکی قرار داده است و بیش از همه درام مرکزی و تراژدی فیلم تاثیرگذار است. البته ماجرای این خرید و فروش آن هنگام اکشن میشود که با دقت در عوامل تولید اثر متوجه شویم که «قصیده گاو سفید» سه نویسنده دارد و یکی از ایشان خانم مریم مقدم است که اتفاقا همسر آقای کارگردان نیز میباشند! و اتفاقا عهدهدار ایفای نقش و کاراکتر مینا در این اثر گردیدهاند! قطعا به کسی مربوط نیست که ایشان به عنوان خانمی دو تابعیتی و متولد شده در ۱۳۴۸، چگونه با اختلاف سنی فاحش خود با جناب کارگردان ۱۳۵۸ «قصیده گاو سفید» آشنا شد و یا اساسا چه چیز موجب شد تا ایشان در سال ۱۳۷۲ هجریشمسی به درون سینمای ایران پرتاب شوند و با بازی در نقش مهتاب آن هم در فیلم سینمایی «بلندیهای صفر»، مراحل ترقی خود در سینمای ایران را آنچنان بلند طی فرمایند! اما مهم است که بدانیم خانم مریم مقدم پس از بازگشت از سفر شش ساله خود به سوئد که در فاصله سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰ هجریشمسی رقم خورد؛ به صورتی ویژه در پروژه سینمایی «پرده» به عنوان محصول کارگردانی مشترک جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی حاضر شد. پروژهای که به صورتی غیر قانونی در ایران تولید گردید و اتفاقا به سبب شعارهای پُررنگ سیاسی خود در ترسیم فضای اختناق ایران مورد توجه شصت و سومین جشنواره بینالمللی فیلم برلین قرار گرفت و خرس نقرهای برای بهترین فیلمنامه از آن خود ساخت. خرسی که جعفر پناهی به دلیل محکومیت قضایی خود نتوانست از کشور خارج و موفق به دریافت آن شود؛ اما بجای او کامبوزیا پرتوی و مریم مقدم بودند که به برلیناله رفتند و هدیه مادی غربیها برای تامین هزینههای مالی حضور و گسترش فعالیتهای این طیف سینمایی در ایران را دریافت نمودند. سوغاتی ویژهای که به قیمت محکومیت قضایی و دو سال محرومیت خانم مریم مقدم به سبب بازی در یک فیلم بدون مجوز و با فرایند تولید غیر قانوی تمام شد و شاید یکی از دلایل عقدهگشاییهای «قصیده گاو سفید» نسبت به دستگاه قضایی کشور نیز مربوط به همین ماجرا باشد. |
فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» همانند برخی آثار در این سالها به سراغ حدود الهی و موضوع قصاص رفته تا در آن شبههافکنی کند! اثری که اگر چه در ضدیت با این حکم الهی خواسته تا از رویکرد جدیدی در داستانپردازی بهره مند شود؛ اما به عنوان یک اثر سینمایی جزئیات زیادی ندارد و البته در برابر هرگونه طبقهبندی ژانر و سبک هم مقاومت میکند. فیلمی که چه در آغاز و یا پایانبندی از یک ابهام و عدم قطعیت رنج برده و به گونهای دارای پایان باز میباشد؛ اثری ضعیف از منظر ساختارهای سینمایی که تلاش دارد با ایجاد شبههای متفاوت، ذهنیتی منفی از احکام قضایی اسلام را تبلیغ نماید. فیلمی به شدت سیاسی که آنچنان بر حاکمیت اختناق بر فضای حاکمیتی جمهوری اسلامی باور دارد که هم در نمای نخست و هم در سکانس پایانی فیلم، حیاط یک زندان را به مخاطب خود نشان میدهد که در وسط آن یک گاو سفید وجود دارد و سمت راست آن زنان چادری سیاهپوش و سمت چپ آن مردان سیاهپوش قرار گرفتهاند که منتظر انجام حکم قصاص و اعدام یک انسان هستند . گاوی که اگر چه قصیده نیست! اما قطعا میتواند مرثیه ای سوزناک و دلخراش برای ترسیم فلاکت و بیچارگی انسان ایرانی و اسارت او در میان احکام قضایی اسلام باشد و این در حالی است که کارگردان اثر در گفتگوی خود به صورتی شفاف بیان می کند: گاوی که در فیلم بود به عنوان سمبل استفاده شده بود.
قطعا از منظر نمادین میتوان تفاسیر سیاسی منفی بسیاری را متوجه لایههای درونی «قصیده گاو سفید» نمود که به واسطه ضعف ساختاری اثر پوشیده شده و مورد توجه مخاطب قرار نمیگیرد. اما با این همه، فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» مملو از ادعاهای مضحک و گزنده آن هم با رنگ و بوی سیاسی است که نشان از شتابزدگی در تهیه یک مانیفست متضاد با ارزشهای کشور ایران به اسم فیلم سینمایی دارد. فیلمی با متلکهای گاه و بیگاه بر علیه حاکمیت جمهوری اسلامی که با دیالوگهای سیاه و جشنوارهپسند وِزهای همراه میشود. دیالوگهایی همانند آنچه که مینا درباره همسر معدوم خود یعنی بابک میگوید که: وقتی زنده بود، همش به خاطر فیلمهایی که جمع میکرد، میگرفتنش و ... موجب میشود تا پس از زیرنویس شدن و نمایش در جشنوارههای خارجی مورد استقبال قرار گیرد و به عنوان سندی از برای نشان دادن فضای شدید اختناق به عنوان محصول انقلاب اسلامی از کاربردی در حد بضاعت خود برخوردار شود. |
فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» هرچند ادعای ژانر سایکودرام و شاعرانگی و ملودرام دارد اما اثری مشتت و معترض و پرخاشگر است و در یک کلام، فیلمی تراژیک به سبک یونانی است، با این شعار غلط که انسان اگر بین بد و بدتر گیر کند، حق کشتن دیگران را دارد، حتی اگر در خیال خود این کار را بکند. پایان فیلم، جایی که مینا، به رضا، لیوان شیر مسموم میخوراند و رضا را میکشد، او از خانه خارج شده است، اما در نمای بعد، رضا را در همان صندلی میبینیم که زنده است! پایانبندی باز و مُبهمی که میتواند به حیله و نیرنگی شناخته شود جلب نظر و گرفتن مجوز از وزارت فخیمه ارشاد و همچنین توجیه اعضای محترم شوراهای اقماری سازمان سینمایی در صدور مجوزهای قانونی برای تولید و عرضه چنین اثر گل دُرشت سیاسی در فضای فرهنگی و سینمایی کشور!
مینا در فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» کارگر کارخانه «شیر پاستوریزه» است و دختر هفت ساله ناشنوایی دارد و بابک همسر مینا به علت شهادتِ دروغ دو نفر و در نتیجه، حکم اشتباه یک قاضی به نام رضا اسفندیاری، اعدام شده است. اما یک سال بعد با اعتراف شاهد دوم، ماجرا لو میرود و معلوم میشود که بابک، اشتباهی اعدام شده است و دادگاه طی عذرخواهی بیان میکند که دیه کامل بابک پرداخت خواهد شود. اما قاضی دادگاه که ناراحتی وجدانی گرفته است، تصمیم میگیرد از شغل قضاوت استعفا بدهد و سپس با نام مستعار به سراغ مینا میرود و مینا هم که نمیداند او قاضی پرنده شوهرش بوده، به وی علاقهمند میشود. در این میان مینا دلباخته رضا که مطلقه است میشود و به وی ابراز محبت میکند، تا حدی که بعد از وفات پسر رضا که در خدمت سربازی و به سبب بیش مصرفی، اوردوز کرده و ...، از وی در منزل خود پرستاری میکند. از طرف دیگر، برادر شوهر مینا، چشمش دنبال مینا است و از آن سو، پدرشوهرش نیز به طمع دریافت دیه بابک، میخواهد حضانت دختر مینا را بگیرد و دردسرهایی را به او تحمیل میکند. البته مینا در پایان توسط برادر شوهرش میفهمد که مردی که چند ماه در کنارش زندگی کرده، همان قاضی پرونده بابک است که حکم اعدام شوهرش را صادر کرده و از این جهت مینا هم با نفرت قاضی را ترک میکند. فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» اثری ضعیف است که با ایرادات بیشماری در فیلمنامه همراه گردیده. ایراداتی که حتی منطق این اثر را به چالش میکشد و نمیتواند توجیه کند که چرا رضا به عنوان حتی مستشار دادگاه که رییس محکمه نبوده، با چه استدلالی خود را قاتل بابک میداند و یا جناب رضا با کت و شلوار خوشدوخت و برند و خودروی شخصی ۸۰۰ میلیونی و خانهای در دامنه کوه آن هم در شمال شهر و تمکن مالی آنچنانی که میتوان یک خانه متراژ بزرگ قدیمی دیگر خود را در اختیار مینا بگذارد و ...، خود را دوست بابک معرفی میکند که از او ده میلیون تومان قرض گرفته است و این موضوع برای مینا هم باورپذیر باشد و این دروغ شاخدار را به سادگی بپذیرد؟ و یا اصلا تصمیم به قتل یک انسان دیگر، آن هم از طریق سم، و آن هم در حالی که رخ به رخ آدمی نشسته، کار سادهای است که زنی با مختصات مینا به همین سادگی به آن برسد و اجرایش کند؟ |
شخصیت رضا در فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» کاملا مهمل و بیربط است که نه به تیپ یک قاضی نزدیک است و نه دارای وجاهت شخصیت است و در این میان قاضی رضا نه برادری، نه خواهری، نه قوم و خویشی، نه حتی همکاری در تشکیلات عریض و طویل قوه قضاییه ندارد و اگر پسری هم دارد، صرفا کارکرد آن تاکید هر چه بیشتر بر شخصیت درون حاکمیت و سیاه قضاتی همچون رضا است که می توانند مابه ازای افرادی همچون ریاست قوه قضاییه را در تصور مخاطب برانگیزاند. البته رضا در این اثر چندان سمپاد نیست اما فیلمساز، مسئله خدشه در کیفیت قضاوت اسلامی و بالاخص قانون قصاص را به دغدغه اصلی بیننده تبدیل میکند و از این جهت تاکید چندباره «قصیده گاو سفید» بر این جمله از دهان یکی از قضات و همچنین همکار رضا در دادگستری که « اعدام بابک خواست خدا بوده» آن هم با لحنی کنایی و تمسخرآمیز و یا بیان این جمله از زبان یکی از اولیای دم که «کاش قصاص دست ما نبود» همه حکایت از به چالش کشیدن امر قضاوت مبتنی بر احکام اسلامی را در «قصیده گاو سفید» دلالت می کند.
فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» در ذهن مخاطب خود چنین القا میکند که اگر حکم قصاص وجود نداشت، بعد از پیدا شدن قاتل اصلی، امکان آزادی همسر مینا از حبس ابد وجود داشت، اما به سبب کیفیت احکام قضایی اسلامی این فرصت از او سلب شده است! و اکنون رضا به عنوان قاضی پشیمان، میخواهد اشتباه شرع و کیفیت نازل احکام اسلام را با انسانیت خود جبران کند و از این جهت منفعلانه به حمایت از زن اعدامی میپردازد و در یک قرائت اپوزیسیونی، پشت به سیستم کرده است و از دستگاه قضایی جدا شده و به مردم برمیگردد! |
البته فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» در لایه محتوای سبک زندگی خود به تصورسازی از مواهب همباشی ( Cohabitation ) و ترویج ازدواج سفید و بدون عقد شرعی مبادرت میورزد و بعضا ضمن تقلید از فیلم سینمایی مهمانی هیولا ( Monster's Ball ) به کارگردانی مارک فورستر ( Marc Forster ) که داستان مرد سفیدپوست و نژادپرستی که با برقراری رابطهای عاشقانه با زنی سیاهپوست و پس از خودکشی پسرش، به دنبال راهی برای جبران تعصب و نفرت پیشین خود است. سعی می کند تا اصالت لذت بردن در وضعیت موجود را به مخاطب خود منتقل سازد و ...
در مجموع حضور «قصیده گاو سفید» در برلیناله امسال میتواند ضرورت پالایش در ساختارهای فرهنگی و سیستمهای اجرایی کشور را مجددا یادآور شود و حفرههای عمیق جهالت و یا خیانت در عرصه فرهنگی کشور را هویدا سازد. حفرههایی که موجب صدور پروانه ساخت تولیداتی همچون «قصیده گاو سفید» میشود. فیلمی که صراحتا به ترسیم بیچارگی انسان ایرانی در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی مبادرت ورزیده و متاسفانه و در کمال ناباوری مورد تقدیر ویژه مادی و معنوی وزارتخانه بیربطی دولتی قرار میگیرد و حتی جایزه ویژه هیئت داوران وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را در بخش «تجلی اراده ملی» سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر از آن خود میسازد و حال آنکه بدیهیترین مطلب آن است که سینمای ملی در تمامی کشورهای جهان به دنبال دستیابی به اهدافی مبتنی بر ارزشهای خود است. از مهمترینِ این اهداف تاثیرگذاریِ بر فرهنگ و مردم سایر کشورها علاوه بر کشور خود است، تا بتواند از این طریق عقیدههای خود را به دنیا صادر کند؛ اما متاسفانه کُلیت سینمای ملی ایران در طول این سالها نه تنها تاثیری بر فرهنگ و مردم دیگر ممالک نداشته است، بلکه از منظر کُلی حتی از تاثیرگزاری مطلوب در ارائه سبک زندگی اسلامی و ایرانی متناسب برای مردم کشور خود نیز عاجز بوده و تمرکز خود را معطوف تصاحب جوایز مالی جشنوارههای خارجی ساخته است. جشنوارههایی که هم به سینمای بدون مخاطب و یا کم مخاطب ایشان هویت میبخشد و هم مبالغ قابل توجهی پول را جهت ارتزاق و تثبیت حیات سینمایی به ایشان جایزه میدهد.
ارسال نظر